یک گوشه از بهشت

ساخت وبلاگ
سودای روزگار تمنا زما گرفتآن کرسی و صدارت عظما زما گرفتمیخانه را ببست آن کوزه را شکستآن خم و جام و باده و مینا زما گرفتخوش می‌گذشت صحبت جانان و اهل دلآن چشم باز و دیدهء بینا زما گرفتخاموش کرد شمع فروزان و لحظه هایکدم خمار و مزهء دنیا زما گرفتآن کوزه گر بساخت کلالی به نام عشقآن هم شکست و مزهء سحبا زما گرفتمرغ سحر نماند به گلزار باغ دلباد صبا و ناله ای شیدا زما گرفتاحسان غربت از توچسان بُرد روزگارامروز بر بهانهء فردا زما گرفت یک گوشه از بهشت...ادامه مطلب
ما را در سایت یک گوشه از بهشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrpore بازدید : 16 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 15:51

چیست که این زمزمه در مجلس رندان پیچید از در میکده تا دشت و بیابان پیچیددرک اسرار حقیقت چه تسلسل کرد و رفتکه ز سر تیر شد و در دل و در جان پیچید نعره ای عشق به آواز رسای بلبلهمه را مست نمود تا به نیستان پیچید محو کرد عاشق بیچاره به سحرای جنونبِنِگر در تن مِسکن که چه آسان پیچید آنکه خود دید در آیینه ای پاکان بِشِگفت آنکه نشناخت‌ خودش در پي عصیان پیچید آنکه با مرغ سحر شب گذرانی می‌کردآنکه شب ها به هنر در بر جانان پیچید هرچه احسان ز خود دور شد ، خود بهتر دیدسر به تعظیم حیا داد و به انسان پیچید یک گوشه از بهشت...ادامه مطلب
ما را در سایت یک گوشه از بهشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrpore بازدید : 21 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 15:51

دیوار تمنای وطن نم زد و افتاد خاور به فنا خورد کمی کمتر زد و افتاد آن شمع فروزان دُر دری دگر نیستپروانهء آفاق چه پرپر زد و افتاد از نوک قلم ،فلسفه از شرق برآورد صد رنگ به آیینهء خاور زد و افتاد از بلخ و بخارا و خجند تابه دوشنبه آوازهء علمش همه جا پر زد و افتاد میخانه دگر ساقی خود را به خدا دادآن جام بلورین رهی کوثر زد و افتاد ای تشنه لبان ،میکده را ترک نماییدآن مرد خدا باده به ساغر زد و افتاد این عاشق علم و ادب و فلسفهء شرقهرجا که دری دید همان در زد و افتاد بین باخطری واصف والای ادیبانجمع کرد و رها کرد، رهی دلبر زد و افتاد یک گوشه از بهشت...ادامه مطلب
ما را در سایت یک گوشه از بهشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrpore بازدید : 17 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 15:51